بوستان ادب

ساخت وبلاگ
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!
بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 475 تاريخ : يکشنبه 30 تير 1392 ساعت: 3:04

یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد.

هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید.
هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند.
هیچ انجمنی با پسوند «… مردان» خاص نمیشود.
مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند.
این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و درد ها و دنیای زنان می گویند.
در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مرد ها است.
یکی از همین مرد هایی که دوستمان دارند.
وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند…
یکی از همین مرد های همیشه خسته.
از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند.
مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند.
سربازی، کار، در آمد، تحصیل… همه از مرد ها همه توقعی دارند.
باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی… و خدا نکند یکی از این ها نباشند…

ما
هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر
برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می
زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر
پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات
رادیاتور باشد.

توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان
را تامین کنند، صبور باشند و دل داریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی
خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق
بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست
داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردی شان را فراموش کنند و نان
استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی
یک نخ هم سیگار نکشند!

مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است.
وقت
هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت
هایی که چک شان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمی
دهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفش شان کثیف است تمام این وقت
ها خسته اند و کمی غمگین .

و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی
طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را
برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش
میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛
ساده و منطقی… مرد ها همه دنیای شان همین طوری است. ساده و منطقی… درست
بر عکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های
اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها
که داریم نشان می دهیم بد نیستند.

مرد ها احتمالن دل شان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین.
کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند.
کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم…

بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مرد ها از خوشبختی خیلی ساده است.

بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 476 تاريخ : دوشنبه 24 تير 1392 ساعت: 15:40

دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . . .

دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهمیه قبول شده !!!

ولی ... هیچوقت نفهمیدند

کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا !

یک هفته در تب ســـــــوخت . . . !!
بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 555 تاريخ : يکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت: 19:15

شعر سیب از دکتر حمید مصدق و جواب زیبای فروغ فرخزاد به این شعر...

 

*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

*** 
" جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت.....

بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 594 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:03

قالبهای شعر فارسی- ارایه های ادبی -معانی و بیان.... بوستان ادب...ادامه مطلب
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 930 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1392 ساعت: 23:00

عکس های زیبا از فصل بهار www.taknaz.ir

نرم نرمک میرسد اینک بهار ، خوش به حال روزگار ، خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها ، خوش به حال غنچه های نیمه باز . . .

سال نو مبارک

چهار دعای برتر لحظه تحویل سال / اول دعا برای ظهور آن بی مثال
دوم تمام ملت بی ضرر و بی ملال / سوم رسیدن ما به قله های کمال
چهارم تمام جیب ها پر از پول ، اما حلال . . .

سال نو مبارک

سعادت ، سخاوت ، سربلندی ، سروری ، سلامتی ، و سرور
که بهترین هفت سین زندگی است را برای شما دوستان عزیز آرزومندم . . .

سال نو مبارک

بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 533 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1392 ساعت: 14:46

 سخنان دکتر شریعتی, سرگرمی,

-دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند

-از خداوند چیزی برایت میخواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد!

-روزگاریست که شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد.

-در دردها دوست را خبر نکردن ، خود نوعی عشق ورزیدن است!

-ساعتها را بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست.

-مشکلات انسانهای بزرگ را متعالی می سازد و انسانهای کوچک را متلاشی. 

-نامم را پدرم انتخاب کرد ، نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم! دیگر بس است ، راهم را خودم انتخاب می کنم.

-خیلی اوقات آدم از آن دسته از چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد.

-کاش خدا سه چیز را نمی آفرید .......غرور،دروغ،عشق

تا هیچ گاه کسی از سر غرور به دروغ دم از عشق نزند

-هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.

-عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

-عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

-از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر

بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 596 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1392 ساعت: 23:04

بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 594 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1392 ساعت: 14:47

 

http://www.irannaz.com
                 دقیق یادم نیست آخرین بار؛

                       کی خود
را پیدا کردم؛

                     اما خوب یادم هست؛

                    هر گاه که گم شدم؛

                       دستم در دست تو نبود...

                  خدایا حکمت قدمهایی را که برایم برمی داری برمن آشکار کن

                    تا درهایی را که به سویم می گشایی ندانسته نبندم

                     و درهایی که می بندی به اصرار نگشایم.

 خدايا! اگر دستبند تجمّل، نمي بست دست كمانگير ما را
  كسي تا قيامت نمي كرد پيدا، از آن گوشه ي كهكشان تيرِ ما را
  ولي خسته بوديم و ياران همدل، به ناني گرفتند شمشير ما را
  ولي خسته بوديم و مي برد طوفان،  تمام شكوه اساطير ما را

      الهی در شگفتم از آنکه کوه را می شکافد تا به معدن جواهر دست یابد

              ولی خویش را نمیکاود تا به مخزن حقائق برسد . . .

 توبه بر لب ، سبحه بر کف ، دل پر از شوق گناه

معصیت را خنده می آید ز استغفار ما . . .

بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 551 تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392 ساعت: 22:39

 

http://www.irannaz.com         ما زندگی می کنیم که قیمت پیدا کنیم

             نه به هر قیمتی زندگی کنیم...

بوستان ادب...
ما را در سایت بوستان ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 631 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1392 ساعت: 14:49