برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 473
یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد.
ما
هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر
برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می
زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر
پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات
رادیاتور باشد.
توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان
را تامین کنند، صبور باشند و دل داریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی
خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق
بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست
داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردی شان را فراموش کنند و نان
استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی
یک نخ هم سیگار نکشند!
مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است.
وقت
هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت
هایی که چک شان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمی
دهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفش شان کثیف است تمام این وقت
ها خسته اند و کمی غمگین .
و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی
طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را
برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش
میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛
ساده و منطقی… مرد ها همه دنیای شان همین طوری است. ساده و منطقی… درست
بر عکس دنیای ما.
بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های
اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها
که داریم نشان می دهیم بد نیستند.
مرد ها احتمالن دل شان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین.
کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند.
کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم…
بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مرد ها از خوشبختی خیلی ساده است.
برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 472
برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 549
شعر سیب از دکتر حمید مصدق و جواب زیبای فروغ فرخزاد به این شعر...
*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
***
" جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت.....
برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 589
برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 927
سال نو مبارک
بوستان ادب...برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 530
برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 591
برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 592
دقیق یادم نیست آخرین بار؛
کی خود را پیدا کردم؛
اما خوب یادم هست؛
هر گاه که گم شدم؛
دستم در دست تو نبود...
خدايا! اگر دستبند تجمّل، نمي بست دست كمانگير ما را
كسي تا قيامت نمي كرد پيدا، از آن گوشه ي كهكشان تيرِ ما را
ولي خسته بوديم و ياران همدل، به ناني گرفتند شمشير ما را
ولي خسته بوديم و مي برد طوفان، تمام شكوه اساطير ما را
برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 548
برچسب : نویسنده : یاس mzy بازدید : 628